شروع دوباره زندگی با تغییرات جدید

شروع دوباره زندگی با تغییرات جدید

زندگی

ماندن در منطقه امن خود به‌قدری آرامش‌بخش است که پذیرش تغییرات را به‌مراتب سخت‌تر می‌کند؛ به‌ویژه هنگامی که تغییر مورد نظر آسان نبوده و یا حتی چیزی است که نسبت به آن احساس خوبی نداریم؛ ترسی ناشی از عدم اطمینان راه خود را به ذهن باز کرده و فرد گاهی این فکر را در سر می‌پروراند که برای دستیابی به این هدف، چه چیزهایی را باید فدا کنم؟ شاید بهتر است همین‌جا که هستم، بمانم؟ این جملات آشنا به نظر نمی‌رسند؟

آیا تاکنون در موقعیتی قرار گرفته‌اید که احساس کنید هیچ چیز سر جای خودش نیست؟ زمانی که در رابطه با مسائل کاری و یا در زمینه‌ی روابط شخصی، احساس گرفتاری و نارضایتی از وضع موجود را داشته باشید؟ اغلب می‌دانیم که به تغییر نیاز داریم؛ با این وجود از تصمیم‌گیری آگاهانه برای برداشتن گامی رو به جلو می‌هراسیم؛ زیرا احتمالاً هنوز نمی‌دانیم که چه چیزی می‌بایست تغییر کند.

ممکن است طی ۵ سال گذشته در یک شرکت خاص و در یک جایگاه ثابت کار کرده باشید. شاید نتوان گفت که از شغل خود بیزار هستید؛ اما فکر انجام این کار برای ۵ یا ۱۰ سال دیگر مو بر تنتان سیخ می‌کند و تمایل دارید که کاری مفیدتر و یا فعالیتی کاملاً متفاوت‌ انجام دهید.

حتی ممکن است در اواخر دوران میان‌سالی خود باشید. زمانی که در یک مسیر شغلی خوب قرار گرفته و اتفاقات بسیاری در اطرافتان جریان دارد، مانند خانواده‌ای که به آن‌ اهمیت می‌دهید. از لحاظ مالی پایدار بوده و احتمالاً در شرف ترفیع کاری نیز قرار دارید؛ اما به طریقی از آنچه تاکنون به دست آورده‌اید، راضی نیستید. احساس می‌کنید چیزی در این میان کم بوده و در عین حال، برای رها کردن تمام ثباتی که تا کنون کسب شده و آغاز جست و جو در پی علایق قلبی، زمان زیادی گذشته است. چرا اکثر ما به‌موجب تفکرات اشتباهی چون دیگر برای آغاز دیر شده یا برای شروع دوباره پیر شده‌ایم، فرصت‌ها و توانایی‌های خود را محدود می‌کنیم؟

یک مثال فرضی

فرض کنید دوستی داریم که در اواسط دهه چهارم زندگی خود بوده، مدیر ارشد یکی از شرکت‌های بزرگ است و بیش از ۱۵ سال به حسابرسی برای آن شرکت اشتغال دارد. چنین فردی یقیناً درآمد خوبی دارد، مالک یک آپارتمان شخصی است و از خوشی‌های زندگی خویش لذت می‌برد؛ اما برای تمامی این تسهیلات، می‌بایست سختی کار خود را تحمل نماید! در ظاهر گویا همه چیز بر وفق مراد وی است و احتمالاً گام بعدی ترفیع به درجه مدیریت و یا یافتن همسر مورد علاقه‌اش باشد؛ اما زمانی که از او در رابطه با رضایت شغلی می‌پرسیم، پس از چندین دقیقه تردید می‌گوید: گاهی اوقات آرزو می‌کنم که بتوانم شغل فعلی‌ام را ترک کرده و کاری انجام دهم که دغدغه و استرس کمتری داشته باشد؛ اما او به این شیوه زندگی عادت کرده و احساس می‌کند که برای جست و جو در پس حرفه‌ای جدید، خیلی دیر شده است! خطرات این مسیر بسیار زیاد بوده و تنها کاری که از وی برمی‌آید، تحمل است.

درگیری‌های خارجی که این فرد با آن‌ها مواجه می‌شود، عبارت‌اند از ثبات مالی، نفوذ اجتماعی بر همسالان خود، ترک زندگی مجلل و ثروتمندانه‌ی خود و یا موقعیت و یا شناختی که در ادامه‌ی شغل فعلی کسب خواهد کرد؛ از سوی دیگر، در درون، ترس از دست دادن تمام آنچه در طول عمر خود ساخته او را رها نمی‌کند. طی این سال‌ها، شغل حسابرسی باعث شده او در هنگام اخذ تصمیم‌های مهم بسیار محتاط‌تر عمل کند و اکنون اندیشه‌ی ترک شغل فعلی تنها به خیال جست و جو و یافتن جایگزینی که معنای بیشتری به زندگی‌اش می‌بخشد، به‌قدر کافی منطقی به نظر نمی‌رسد.

چطور می‌توان به دنبال معنای بیشتر بود؟ در حالی که در وهله‌ی اول، کل این مسیر حرکت هوشمندانه‌ای به نظر نمی‌رسد؟

این تفکر ممکن است ناشی از عدم کنترل درونی فرد باشد؛ طوری که احساس کند در مسیر زندگی، همواره عوامل خارجی به‌مراتب بیشتر از اقدامات خود او تأثیرگذار هستند. ممکن است با خود بگویید به‌وفور افراد جوان‌تر و لایق‌تر وجود دارند که توانایی‌هایشان به‌مراتب بیشتر از من است، پس بهتر آنکه در جای خود مانده و با شروع یک حرفه جدید، خطر نکنم. احتمال دیگر آن‌که احساس می‌کنید در این مرحله از زندگی، دیگر زمان و انرژی لازم برای آغاز یک شغل جدید را ندارید.

هر فردی ممکن است روزی خود را گرفتار سناریویی مشابه آنچه ذکر شد، بیابد. این یک مانع است. حال آنکه این مانع می‌تواند تنش‌ها و درگیری‌های شغل فعلی، عدم رضایت فرد از کار خود یا رکود ناشی از فکر عدم پیشرفت باشد؛ فرد باید خود تصمیم بگیرید که آیا می‌خواهد این مانع را از بین ببرد و یا تسلیم آن شود.

هرگز برای تغییر دیر نیست!

خبر خوب این است که ما انسان‌ها، با پیشرفت روز افزون جامعه، برای پوشاندن جامه‌ی عمل به خواسته‌هایی که پیشتر فکر می‌کردیم از سنی به بعد ممکن نخواهد بود، فرصت بیشتری در اختیار داریم. این روزها، افراد بیشتری برای جابه‌جایی مرزها و شکستن کلیشه‌ها تلاش می‌کنند.

اینجا تنها سخن از سن نیست! سن یک وضعیتی از حالت ذهن و یک ساختار اجتماعی است که نباید قابلیت‌ها و جاه‌طلبی‌های فرد را تعیین و یا محدود کند. در روند تغییر، عواملی فراتر از سن و زمان دخیل هستند. این به خود فرد بازمی‌گردد. او و توانایی وی برای پذیرش چالش‌ها و عزم راسخ جهت از بین بردن وضعیت فعلی.

عموماً علت اندیشه‌ی «اکنون دیگر برای تغییر دیر شده»، قیاس خود با سایرین است. فرد خود را با افراد جوان‌تر و موفق‌تر مقایسه می‌کند، در حالی که قیاس درست، قیاس وضعیت فعلی با وضعیت ۱۰ سال دیگر خودمان خواهد بود.

در داستانی که ذکر شد، می‌توان راهکاری به آن فرد ارائه کرد تا به کمک آن بدون هرگونه ریسک زمان، تلاش و تحمل سختی بتواند تحولات گسترده‌ای در زندگی خود پدید آورد و این راهکار ابداً ترک شغل فعلی و یا غرق شدن در کار نیست. این افراد با ۷ مهارت بنیادی که در ادامه‌ی مطلب معرفی می‌شود، می‌توانند در کنار تقویت کنترل درونی خود جهت ایجاد تغییرات لازم در زندگی، مجدداً کنترل کامل حرکات خود را در دست گرفته و موانع پیش رو را از بین برند.

راه حل: ۷ مهارت بنیادی زندگی

این هفت مهارت نکات جدیدی نبوده و تقریباً تمامی افراد بدان آگاه هستند؛ تنها مسئله‌ی مهم، چگونگی برقراری ارتباط مابین این مهارت‌ها و تفکر عمیق در آن‌ها جهت شناسایی قابلیت‌های فردی است. پس از شناسایی این مهارت‌ها، فرد درمی‌یابد که ابعاد گوناگونی برای مشاهده و انجام کارها وجود دارد. خلاقیت چیزی به‌مراتب فراتر از یک استعداد طبیعی است و با کنترل درست آن، می‌توان موانع پیش رو را به‌سادگی حذف کرد.

حال به کمک این ۷ مهارت بنیادی، دیگر رکود و عقب‌گرد معنایی ندارند! فرد با به‌کارگیری درست خلاقیت، رو به جلو حرکت کرده و در کنار موفقیت‌های شغلی، در سبک زندگی شخصی خود نیز تغییراتی را مشاهده خواهد کرد.

تمام موفقیت‌های زندگی انسان، چه در مسائل کاری، روابط شخصی و یا حتی سلامتی وی، توسط این ۷ مهارت‌های ذهنی قابل دستیابی بوده و با کسب آن‌ها، صرف نظر از سن، علاوه بر پیشرفت در تمامی بخش‌های زندگی، از زندگی روتین خسته کننده‌ی خود خلاص خواهیم شد.

بیش از ۳۰٪ بزرگ‌سالان چنین بحرانی را تجربه می‌کنند. خود را نجات دهید! تمام تلاش خود را به کار بندید تا نهایتاً پس از بازنشستگی و در سنین کهن‌سالی، احساس فرد پرحسرتی که در تمام طول عمر تسلیم تقدیر خود بوده را نداشته باشید. به زندگی خود اجازه ندهید ثابت و بدون تغییر بماند تا پس از ۲۰ سال تلاش سخت و مداوم تازه به خود بیایید! از قابلیت‌های فردی خود که در پس وضعیت فعلیتان پنهان شده، ناامید نشوید. تلاش کنید تا در سن ۴۰ سالگی، ده برابر نسبت به سن ۲۰ سالگی خود موفق‌تر باشید! بدون ترک شغل و مسئولیت‌های فعلی، به دنبال خواسته‌هایی که در تمام طول عمر در سر پرورانده‌اید، بروید. دید خود را باز کرده و انرژی و انگیزه خود را به زمانی بازگردانید که زندگی همچنان مملو از رویاها و خیالات زیبا بود؛ این بار به همه‌ی آن‌ها دست یابید!

 

منبع: چطورپدیا

۷ مهارت‌ اساسی برای ساختن زندگی رویایی چیست؟

۷ مهارت‌ اساسی برای ساختن زندگی رویایی چیست؟

جای خالی که در جمله بالا مشاهده می‌کنید، برای این در آنجا قرارگرفته است که شاید شخص مناسب‌تر برای پر کردن این جای خالی خود شما باشید. همه ما افرادی خاص با ویژگی‌های منحصربه‌فرد و با پیشینه‌های متفاوت فرهنگی و اجتماعی هستیم. هرکدام از ما در مرحله متفاوتی از زندگی خود قرار داریم، بنابراین جمله بالا برای هرکدام از ما می‌تواند معنی متفاوتی داشته باشد.

اگر شما به‌طور حرفه‌ای در حال انجام کاری هستید، چرا این حیطه کاری را بر‌گزیده‌اید؟ آیا شغلی است که به آن علاقه زیادی دارید و برای شما رضایتِ خاطر به ارمغان می‌آورد؟ یا فقط به دلیل این است که رشته تحصیلی این کار را در دانشگاه مطالعه کردید و با مهارت‌هایی که آموختید کاری را پیدا کرده و استخدام شدید؟ شاید هم به دلیل درآمد بالایی است که از انجام این کار کسب می‌کنید یا می‌دانید که در آینده کسب خواهید کرد.

ساختن زندگی رویایی

اگر در آستانه بازنشستگی بودید چه؟ بیایید فرض را بر این بگذاریم که فقط دو یا سه سال مانده که بازنشست شوید. آیا در سی، چهل سالی که گذشت تمام کارهایی که می‌خواستید انجام دهید را انجام داده‌اید؟ اهداف یا رؤیاهای به سرانجام نرسیده‌ای دارید؟ آیا تا این لحظه از زندگی از دستاورد‌هایی که داشته‌اید، تمام تصمیمات و خطرهایی که به‌ جان خریده‌اید، راضی و خشنود هستید؟

قطعاً بسیاری از ما بعد از دانشگاه، با این امید سر از محل کار خود درمی‌آوریم که با کسب درآمدی مناسب ایجاد ثبات اقتصادی، به این توانایی برسیم که علایق خود را پیگیری کنیم و کارهایی که دوست داریم را انجام دهیم. در شغلی که داریم جای پای خود را محکم می‌کنیم و با گذشت زمان نیم‌نگاهی هم به فهرست امیال و آرزوهایمان خواهیم داشت. اگر به دو سال گذشته نگاه کنید، چه مقدار از زمان خود را صرف کارهایی کرده‌اید که دوست دارید و از انجام آنها لذت می‌برید؛ کارهایی که حس زیبای مفید بودن و رضایتمندی را به شما القاء می‌کند؟ آیا برده کار خود و اقتصاد شده‌اید یا برده فرزندانتان؟ یا اینکه میان کار و علایق خود توازن ایجاد کرده‌اید؟

چه زمانی می‌توان گفت، دیگر کافی است؟!

متأسفانه بسیاری از ما، زنده‌ایم برای کار کردن. واقع‌گرایان می‌گویند: اگر شما رویکرد کار برای زندگی را برگزینید؛ با این ‌حال هنوز هم نیازمند پشتیبانی مالی هستید. پول است که قدرت می‌آورد. جهانی که امروزه در آن زندگی می‌کنیم، چنین است. پس اگر پول کافی به دست نیاورید، لذت بردن واقعی از زندگی سخت می‌شود. بدون پول سخت می‌توان خوشحال بود؛ پس در تلاش برای فراهم آوردن مادیات و یک زندگی شایسته، بسیاری از ما تمام عمر خود را صرف مال‌اندوزی می‌کنیم. آیا روزی می‌رسد که به خود آییم و ببینیم که پولِ زیادی داریم؟ به چه قیمتی؟

بسیاری از مؤسسین شرکت‌های بزرگ، میلیونرها و حتی بیلیونرها بر سر این موضوع اتفاق‌نظر دارند که پول تمام خوشبختی‌های دنیا را برای شما به همراه نمی‌آورد. پول داشتن خوب است، اما تمام خواسته‌های شما را عمیقاً برطرف نمی‌کند. به جایی می‌رسید که به اصطلاح همه‌چیز دارید و با این ‌حال یک حس پوچی و بیهودگی به شما دست می‌دهد؛ یک جای خالی که باید پر شود، نه با پول و دارایی‌های مالی. پس سؤال اینجاست که اگر ثبات اقتصادی، جایگاه اجتماعی و دارایی‌های مالی را در نظر نگیریم، چه چیز بیشتری در زندگی وجود دارد؟ چگونه می‌توانیم کار را به بخشی از زندگی تبدیل کنیم، جای اینکه تمام زندگی ما را دربربگیرد؟ شاید بهتر باشد در تفکراتمان برای واژه زندگی به دنبال مفهوم تازه‌ای باشیم.

هدف شما در زندگی چیست؟

طبیعت زندگی چیست؟ زندگی برای شما چه مفهومی دارد؟ آیا هدف خاصی دارید؟ اگر فقط به دنبال کار باشیم، کار تمام چیزی است که خواهیم یافت؛ اما اگر به‌طور هدفمند به دنبال حرفه خاصی باشیم، چیزی بیش از یک کار ساده خواهیم یافت. راه خدمت به بشریت و آن مفهوم والاتر در زندگی که به دنبالش بودیم را خواهیم یافت. موافق نیستید؟

تحقیقات نشان داده که یافتن هدف و معنا در زندگی خوشبختی و رضایت کلی را افزایش می‌دهد؛ سلامت جسمی و روانی را بهبود می‌بخشد، باعث افزایش انعطاف‌پذیری و عزت‌نفس می‌شود و از احتمال ابتلا به افسردگی می‌کاهد. پس نکته قابل‌توجه این است که خوشحالی در زندگی به‌تنهایی کافی نیست، چراکه خوشحالی مانند موجی از احساسات است که می‌گذرد و همیشگی نیست. چه‌بهتر که در زندگی به‌جای خوشحالی به دنبال معنا و مفهوم باشیم.

معنای زندگی، تنها در مورد بالا بردن ارزش‌های خویشتن نیست، بلکه برای ارج نهادن به لحظه حال است. با وجود اینکه خوشحالی حسی است که در لحظه درک می‌شود، در نهایت مانند دیگر احساسات محو می‌شود. تأثیرات مثبت و احساسات لذت‌بخش، کوتاه و زودگذر هستند. مقدار زمانی که مردم می‌گویند احساس خوب یا بدی دارند، با خوشحالی هماهنگ است، اما هرگز با معنای زندگی همخوانی ندارد.

به طرز کنایه‌آمیزی، کسانی که فقط به دنبال خوشبختی بوده‌اند، درنهایت خود را ناراضی‌تر از بقیه می‌یابند. به گفته ویکتور فرانکل، از بازماندگان هولوکاست و عصب‌شناس معروف استرالیایی: «همین به دنبال خوشبختی بودن است که خوشبختی را از ما می‌رباید»؛ مصداق همان مثال است که دنبال کردن ثروت با هدف خوشبختی دقیقاً همان چیزی است که باعث نارضایتی خیلی‌ها شده است.

پس دوباره به این جمله بنگرید: «در زندگی مفاهیم مهم‌تری از ــــــــــ هم وجود دارد».

آیا به پاسخ معناداری رسیده‌اید؟ اگر تا به اینجای متن را مطالعه کرده‌اید و اکنون در فکر فرو رفته‌اید و سعی دارید که هدف واقعی خود در زندگی را بیابید، دلسرد نشوید؛ ما در این سفر همراهتان هستیم تا به شما کمک کنیم که چارچوب ذهنی و فعالیت‌های خود را در راستای رسیدن به معنای واقعی زندگی تغییر دهید.

هر آنچه که در زندگی می‌توانید به انجام برسانید به دانستن هفت مهارت اساسی بستگی دارد. داشتن این مهارت‌ها نیازهای ضروری شما برای رسیدن به موفقیت است و شما را در راهی قرار می‌دهند که در انتها به رضایتمندی و معنای واقعی در زندگی برسید. بهترین جای ماجرا این است که این مهارت‌ها درون تک‌تک ما وجود دارند. مشکل اینجاست که ما همیشه به بهترین شکل از آنها استفاده نمی‌کنیم و حتی گاهی از قدرتی که این مهارت‌ها در کمک به بهبود وضعیت زندگی ما دارند، بی‌خبر هستیم.

هرکدام از این مهارت‌ها به‌نوبه خود خاص و ویژه هستند و می‌توانند در مراحل مختلف زندگی و در رویارویی با مشکلات به ما کمک کنند؛ اما این هفت مهارت اساسی با یکدیگر می‌توانند به شما این امکان را ارائه دهند که هر موقعیتی را به نفع خود تغییر دهید. مهم نیست که در چه مرحله‌ای از زندگی قرار دارید، به دنبال چه چیز هستید یا چه حسی را کم دارید؛ وقتی که نه تنها از یک یا دو، بلکه از هفت مهارت اساسی بهره می‌برید، راه شما برای رسیدن به معنا در زندگی بسیار هموارتر از قبل خواهد بود.

هفت مهارت اساسی

بیایید با یکدیگر این هفت مهارت اساسی را به‌طور مختصر مرور کنیم.

خلاقیت

مهارت اول: خلاقیت

خلاقیت به شما این امکان را می‌دهد که برای مشکلات راه‌حل‌های خاصی بیابید و به مسائل به‌گونه‌ای بنگرید که شاید پیش ‌از این انتظار چنین نگرشی را از خود نداشتید. خلاقیت چیزی فراتر از تصورات هنرمندانه و زیبایی‌شناسی و یکی از ستون‌های اصلی «تغییر» است.

مهارت دوم: یادگیری

بدون یادگیری شما قادر به پیشرفت در زندگی نخواهید بود. با این ‌حال افراد بسیاری وجود دارند که از قافله عقب می‌مانند، نه به این دلیل که آنها توانایی فکری ندارند بلکه به این دلیل که نمی‌دانند چگونه می‌توانند به‌طور مؤثر یاد بگیرند.

حافظه

مهارت سوم: حافظه

در کنار همه اینها ما حافظه را داریم که یکی از مهم‌ترین عناصر است؛ چراکه بدون آن هیچ‌چیز ندارید که بدان رجوع کنید و تمام یادگیری‌ها و تجاربی که بر روی این زمین داشته‌اید، بدون برداشت باقی می‌مانند. با این حجم از اطلاعات موجود و روزافزون، چگونه می‌توانید این تمام این دانش را ذخیره کنید؟

مهارت چهارم: تمرکز

همه فعالیت‌هایی که انجام می‌دهید، شامل مقدار معینی از تمرکز است. این فعالیت‌ها ممکن است شامل بالا رفتن از پله‌های ترقی شغلی باشد و یا مسئولیت‌پذیری به‌عنوان یک پدر یا مادر. تمرکز به‌سان جریانی است که شمارا به سمت اهدافی که دارید سوق می‌دهد. بدون تمرکز، راه خود را گم می‌کنیم، انگیزه ادامه دادن را از دست می‌دهیم و حس می‌کنیم که از مسیر پیشرفت خارج ‌شده‌ایم.

مهارت پنجم: انگیزه

بسیاری از ما از زندگی، شغل و مسئولیت‌هایی که داریم راضی نیستیم چراکه انگیزه لازم و آن هدف کلیدی که پیش‌تر در موردش سخن به میان آمد را در خود نمی‌بینیم. انگیزه به پیشرفت شما کمک می‌کند و تمرکز لازم برای رسیدن به اهداف را به شما ارزانی می‌دارد.

مهارت ششم: عادات

همان‌طور که هر روز تازه پر از کارهای روزمره است؛ از آماده شدن برای کار گرفته تا خواباندن بچه‌ها در شب و گذراندن وقت با خانواده در آخر هفته، تمام اینها نتایج عاداتی است که در طول زمان تثبیت ‌شده‌اند؛ بنابراین، عادات نقش بزرگی در زندگی شما ایفا می‌کنند. دنبال کردن خوشبختی، پول و یا معنا در زندگی، همه اینها به عادات شما بستگی دارد. اگر می‌بینید که تحت تأثیر عادات بد و منفی قرار گرفته‌اید، احتمال اینکه در راه رسیدن به اهدافتان با مشکل مواجه شوید، بیشتر است.

مهارت هفتم: زمان

عادات بد همچنین منجر‌ به استفاده غلط از زمان یا مدیریت نادرست زمان می‌شود. شاید این احساس را داشته باشید که به دلیل مدیریت نادرست زمان، ثبات شغلی لازم را ندارید. زمان زیادی را مشغول به کار هستید، درحالی‌که خروجی و تولید قابل قبولی ندارید. یا اینکه عادات مشخصی دارید که زمان را از شما می‌گیرد، زمانی که می‌تواند صرف انجام کارهای مفیدتر شود. شاید در مسیر بازنشستگی قرار دارید و فکر می‌کنید دیگر برای یافتن معنایی تازه در زندگی دیر شده است. زمان زیادی برای آغاز یک ماجراجویی تازه باقی نمانده است.

آیا آمادگی این را دارید که از زندگی خود لذت ببرید؟

حقیقت ساده این است که اگر این هفت مهارت را در خود تقویت کنید، خواهید دید که در هر مرحله‌ای از زندگی که باشید، یافتن معنای زندگی و رسیدن به اهداف و آرزوهایی که در سر دارید، امکان‌پذیر است. هیچ روش جادویی برای فهمیدن زندگی وجود ندارد. مهارت‌ها از روز اول وجود داشته‌اند، شما فقط باید یاد بگیرید که چگونه از آنها برای رسیدن به موفقیت بهره ببرید.

ما برای نشان دادن راه به شما اینجا هستیم. هدف چطورپدیا تجهیز شما با بهترین ابزار برای بالا بردن قدرت بهره‌وری، انگیزه و تمرکز برای رسیدن به هدف واقعی زندگی، در کوتاه‌ترین زمان ممکن است. در این سفر برای تغییر همراه ما باشید تا به شما نشان دهیم که چگونه هفت مهارت اساسی خود را بهتر کنید و درنهایت تبدیل به فرد جدیدی شوید. کسی که آماده است با سرعت بسیار بالاتری به دنبال اهدافش برود و یا اهداف تازه‌ای را بدون محدود ‌شدن به زمان، سن و یا مسئولیت‌های مختلف پیدا کند. اگر به دنبال شانسی دوباره بوده‌اید و یا مدتی است که در حاشیه مانده‌اید، این فرصت شماست که دوباره پیشرفت کنید. هر‌کسی می‌تواند تغییر کند. آیا آمادگی این را دارید که از زندگی خود لذت ببرید؟ برای آغاز سفر خود، در ادامه مقالات سبک زندگی درچطورپدیا را کلیک کنید.

 

منبع: چطورپدیا